زمستان است ...
سلام مهربونای من چقدر باز زمان گذشت و من نتونستم چیزی بنویسم، زمانی که تند تر از هر چیزی می تازه و یک لحظه هم مجال بازگشت نمیده، که اگه میداد دلم می خواست برمیگشتم به روزهایی که تنها فکر و دغدغه ام تولد میوه دلم بود، بر میگشتم و دوباره همه روزهای قبل رو تجربه می کردم و دوباره لذت میبردم .... خوب خاصیت زمان اینه که می گذره و هر لحظه ش ناب و منحصر به فرد و تکرارنشدنیه، آدما هم یه جورایی همینطورن، منحصر به فرد و یکتا ... نیکای نازنینم، کیان دلبندم، میوه های زندگی من و بابا، به وسعت دنیا دوستتون دارم و به ژرفای اقیانوس ها آرزوها دارم براتون، بهتون می بالم و با داشتنتون خوشبخت ترین زن دنیام ... با وجود همه تلخی هایی که دنیای ما آدم بزرگ...